
آواز به مثابه تداوم سنت: به مناسبت زادروز حمیدرضا نوربخش
به قلم: محمدرضا عزیزی
نوازنده و پژوهشگر هنر
در تاریخ موسیقی معاصر ایران، کمتر خوانندهای را میتوان یافت که میان سنت آوازی ایرانی و ضرورتهای روزآمدی در آموزش، اجرا و مدیریت موسیقی چنین تعادل دقیقی برقرار کرده باشد که در کارنامهی حمیدرضا نوربخش دیده میشود. او از جمله چهرههایی است که آواز را نه صرفاً بهمنزلهی یک مهارت صوتی، بلکه بهمثابهی نوعی زیست هنری و فرهنگی فهم کرده است؛ نگاهی که بهروشنی در مسیر زندگی، آموزش و کنش فرهنگی او تجلی یافته است.
حمیدرضا نوربخش در اول آبان ۱۳۴۴ در شهر قم به دنیا آمد. فضای فرهنگی خانوادهاش با موسیقی سنتی ایران آشنا بود و پدرش از دوستداران مکاتب آوازی اصفهان و اراک بود. استعداد زودرس او در نوجوانی سبب شد تا آموزش آواز را در محضر محمدرضا شجریان آموخته و به تکمیل مهارتها و ظرایف آوازی بپردازد. این مسیر آموزشی از همان ابتدا در او گرایشی پدید آورد که میتوان آن را «پیوستگی میان ردیف و معنا» نامید؛ بدین معنا که موسیقی نه از جنس تقلید، بلکه از جنس فهم و گفتوگو با میراث است.
چنین رویکردی با مفهوم «فهم بهمثابهی رخداد سنت» در فلسفهی هرمنوتیکی هانسگئورگ گادامر قابل تطبیق است: خواننده در سنت آوازی ایران نیز همانند مفسر در سنت هرمنوتیکی، در جریان اجرا نه بازتولید گذشته بلکه بازفهم آن را محقق میکند. نوربخش در این معنا، در ادامهی همان روندی قرار دارد که از بنان تا شجریان تداوم یافته و در او شکلی متین، آگاهانه و آموزشی پیدا کرده است.
نوربخش از دههی ۱۳۷۰ علاوه بر خوانندگی، به تدریس صداسازی و ردیف آوازی در مراکز مختلف هنری و دانشگاهی پرداخت. تأکید او بر «آموزش صداسازی» به عنوان بنیان تربیت آوازخوان، رویکردی نو در آموزش آواز ایرانی محسوب میشود. او در گفتوگوهای متعدد تصریح کرده است که صداسازی نه تمرینی فنی بلکه فرآیندی برای شناخت خویش از طریق صدا است — همان گونه که در سنت پدیدارشناسی، بدن و آگاهی بهعنوان یک کل درک میشوند، در آموزش او نیز حنجره، نفس و ذهن در پیوندی ارگانیک قرار دارند.
در رویکرد نوربخش، صدای انسان ابزار نیست؛ بلکه «جسم معنایی» است که به واسطهی تمرین و درک ردیف، به زبان موسیقی تبدیل میشود. این تلقی، امتداد همان اندیشهای است که موسیقی را «تجربهی زیسته» میداند — نه نظامی از صداها، بلکه نحوهای از بودن در جهان. در این معنا، کار نوربخش صرفاً تربیت خواننده نیست؛ بلکه تربیت شنوندهی آگاه نیز هست، زیرا او در کلاسهایش به آموزش گوشدادن، تمییز مقامها و درک درونی نغمهها توجهی ویژه دارد.
در کارنامهی نوربخش، عرصهی دیگری نیز وجود دارد که کمتر در میان هنرمندان ایرانی چنین استمرار یافته است: مدیریت فرهنگی موسیقی. او از سال ۱۳۹۳ بهعنوان مدیرعامل خانه موسیقی ایران فعالیت کرده و در این جایگاه کوشیده است تا میان نهاد صنفی، آموزش رسمی و اجراهای هنری پیوندی کارآمد برقرار کند.
چنین حضوری، چهرهی او را از صرف یک هنرمند به کنشگر فرهنگی تبدیل کرده است؛ کسی که به ساختار اجتماعی موسیقی میاندیشد و میداند حفظ اصالت هنری بدون توجه به سیاستگذاری و حمایت نهادی ممکن نیست. در واقع، همانگونه که در نظریهی «musicking» کریستوفر اسمال، موسیقی نه محصول بلکه کنش اجتماعی دانسته میشود، حضور نوربخش در عرصهی مدیریت موسیقی نیز در امتداد همین کنش است: موسیقی به مثابهی رابطه، نه کالا.
صدای حمیدرضا نوربخش از لحاظ رنگ، تحریر و طنین، یادآور مکتب آوازی شجریان است، اما تمایز اصلی او در تعادل میان بیان عاطفی و وضوح ساختاری است. در آثارش، تحریرها هیچگاه به نمایش مهارت بدل نمیشوند، بلکه در خدمت معنا و زبان شعر قرار میگیرند. این ویژگی بهویژه در آلبومهایی چون پرده عشاق و پنهان چو دل جایی که صدای او میان لطافت بنانگونه و جدیت شجریانی نوسان میکند و رنگی از اندیشهی درونی به خود میگیرد.
در اجرای او، موسیقی و شعر در گفتوگویی متقابلاند. این گفتوگو نه از نوع تقلید از شعر، بلکه نوعی همپوشانی آوایی و مفهومی است؛ همان چیزی که بروس الیس بنسن در نظریهی «گفتوشنود موسیقایی» (Musical Dialogue) از آن بهعنوان مشارکت هنرمند و اثر یاد میکند. نوربخش نیز، آگاهانه یا ناخودآگاه، در هر اجرا وارد گفتوگویی تازه با سنت آوازی و با شعر میشود — گفتوگویی که حاصلش بازتولید سنت در اکنون است.
از منظر جامعهشناسی موسیقی، نوربخش یکی از معدود چهرههایی است که توانسته میان سه ساحت «هنر»، «آموزش» و «مدیریت» پیوند برقرار کند. در فضایی که بسیاری از خوانندگان تنها در یکی از این عرصهها فعالیت میکنند، او با نگاه جامع خود نشان داده که هنر اصیل ایرانی تنها در صورت تداوم آموزشی و نهادی پایدار خواهد ماند.
او همواره از لزوم بازنگری در نظام آموزش موسیقی سخن گفته و تأکید داشته است که آموزش سنتی باید در قالبهای علمی و آکادمیک بازخوانی شود؛ اما این بازخوانی نباید به حذف روح بداههپردازی و زیست شفاهی سنت بیانجامد. چنین نگرشی میتواند برای پژوهشگران و استادان دانشگاهی، الگویی در تلفیق سنت و نظریه مدرن باشد.
زادروز حمیدرضا نوربخش، تنها بهانهای برای تبریک نیست؛ بلکه فرصتی است برای بازاندیشی در معنای تداوم فرهنگی. او در مقام هنرمند، معلم و مدیر، نشان داده است که موسیقی ایرانی تنها زمانی زنده است که در گفتوگو با زمانه، در آموزش، در اجرا و در کنش اجتماعی جاری باشد.
در روزگار ما که صداهای فراوان اما گوشهای اندکی توأم با حمایت از جوانان و هنرمندان آسیب دیده از شرایط اجتماعی، برای شنیدن وجود دارد، صدای او یادآور این حقیقت است که آواز، نه فریادِ فرد، بلکه پژواک جمع است؛ پژواک سنتی که از دل تاریخ میآید و در وجود خوانندهی آگاه، بار دیگر تولد مییابد.
به استاد گرانقدر حمیدرضانوربخش مهربان
باشد که همچنان با صدای پُرمعنا و حضور اندیشمندانهتان، چراغ آواز ایرانی را در مسیر آگاهی و زیبایی برافروخته نگاه دارید.
