
غیاب1: تأملاتی دربارهی نابودگی
نقدی بر نمایشگاه غیاب (مهرداد افسری)
نویسنده: زهرا نوروزی، دانشجوی فوقلیسانس دانشگاه هنر تهران
غیاب چیست؟ آیا نبودن یک چیز، خود نوعی حضور است؟ چگونه میتوان غیاب را تجربه کرد؟ به چه شکلی میتوان حضور شخص یا چیزی که از دست رفته را با غیابش احساس کرد؟ این پرسشها، نهتنها بهعنوان چالشهای نظری در فلسفهی معاصر مطرح شدهاند، بلکه در نمایشگاه غیاب: تأملاتی دربارهی نابودگی نیز به شکلی ملموس و چندحسی بازنمایی شدهاند.
این نمایشگاه نهتنها به چالشهای زیباییشناختی و هنری میپردازد، بلکه در لایهای عمیقتر، سؤالاتی در باب ادراک، حافظه و حضور مطرح میکند. بهویژه با در نظر گرفتن دیدگاههای ژاک دریدا2 دربارهی غیاب و دیفرانس3، میتوان این نمایشگاه را بستری دانست که در آن معنا نهتنها از طریق آنچه هست، بلکه از طریق آنچه نیست، شکل میگیرد. اما چگونه این مفهوم در آثار هنری این نمایشگاه متجلی شده است؟ و مهمتر از آن، مخاطب در مواجهه با این آثار چه تجربهای از غیاب خواهد داشت؟ نمایشگاه «غیاب: تأملاتی دربارهی نابودگی» در کارخانهی متروکهی دیهیم برگزار شده است. این نمایشگاه با استفاده از هنر چندرسانهای و آثار ۱۹ هنرمند، مفهوم فلسفی «غیاب» را از دیدگاههای مختلف بررسی کرده است. اگر چه این رویکرد جاهطلبانه به نظر میرسد، اما ممکن است برای برخی مخاطبان چالشبرانگیز باشد، به ویژه کسانی که با مفاهیم فلسفی پیچیدهای مانند «غیاب» آشنا نیستند. اما آیا انتخاب یک کارخانهی متروکه بهعنوان محل نمایشگاه، صرفاً یک تصمیم اجرایی است، یا خود بهعنوان یک متن معنا را تولید میکند؟ انتخاب مکان نمایشگاه، یک فضای صنعتی و دورافتاده در پاکدشت تهران، میتواند نشانهای از غیاب باشد: غیاب عملکرد، غیاب کارگران و غیاب صدا. با اینحال، این انتخاب ممکن است برای برخی مخاطبان غیرقابلدرک باشد، به ویژه کسانی که با فضاهای صنعتی و دورافتاده ارتباط برقرار نمیکنند. محیط متروکه کارخانه میتواند مخاطب را پیش از مواجهه با آثار، درگیر احساسی از نبود و تعلیق کند، این همان چیزی است که دریدا از آن به عنوان «اثر غیاب» یاد میکند؛ مفهومی که نه فقط در زبان، بلکه در مکان و تجربهی انسانی قابل درک است. فضای کارخانهی متروکه، با ترکیب حس سکوت و ایستایی، بهگونهای تجربهای از غیاب را به مخاطب القا میکند؛ گویی که وارد دنیای بی زمان و مکان میشویم، جایی که در آن مرزهای زندگی روزمره محو شدهاند.
این نمایشگاه در بازهی زمانی چهار ماهه شکل گرفته است و با توجه به حجم آثار، عظمت مکان و هماهنگی میان هنرمندان، میتوان گفت که کیوریتور نمایشگاه، مهرداد افسری، تلاش و دقت فراوانی در سازماندهی آن به کار گرفته است. رویکرد ذهنی مهرداد افسری، هنرمند و کیوریتور برجسته ایرانی، در آثار و نمایشگاههایش، به ویژه در نمایشگاه «غیاب»، نشاندهندهی تعمق عمیق در مفاهیم فلسفی و هستیشناسانه است. او با بهرهگیری از رسانههای مختلف، از جمله عکاسی و ویدیو آرت، به کاوش در مفاهیمی چون حضور و غیاب، خاطره و فقدان میپردازد. در مجموعه «بعد از مادربزرگ»، مهرداد افسری با استفاده از تصاویر گلها و گیاهان، به بازنمایی خاطرات و احساسات مرتبط با مادربزرگ خود میپردازد. این آثار با بهرهگیری از فضاهای منفی و رنگهای خاص، حس نوستالژیک و فقدان را به تصویر میکشند. نمایشگاه «غیاب» نیز ادامهای بر این مسیر فکری است، جایی که افسری به بررسی مفهوم غیاب و تاثیر آن بر ادراک و تجربه انسانی میپردازد. وی در آثار خود، از مفاهیم فلسفی مانند نظریات سهروردی و دریدا بهره میبرد. در نمایشگاه «چهل؛ رسالهای در باب سلوک زمینی»، او با الهام از آموزههای سهروردی، به بررسی نور و تاریکی و تاثیر آنها بر درک حقیقت میردازذ. به طور کلی، رویکرد ذهنی مهرداد افسری ترکیبی از تاملات فلسفی، تجربیات شخصی و بهرهگیری از رسانههای مختلف است که به خلق آثاری عمیق تاثیرگذار منجر میشود. آثار این مجموعه در بستری مشترک از مفهوم غیاب خلق شدهاند، اما تنوع تکنیکها، متریالها و روایتهای شخصی هنرمندان، غنای این تجربه را دوچندان کردهاست. برای درک بهتر این نمایشگاه، شناخت مفهوم «غیاب» در فلسفهی ژاک دریدا ضروری است. دریدا غیاب را به عنوان مفهومی فلسفی در نظام معنایی و زبانی مطرح میکند. اما در نمایشگاه «غیاب: تاملاتی دربارهی نابودگی»، این مفهوم به طور عملی در قالب آثار هنری تجربه میشود. غیاب در نظام فکری دریدا بیشتر به ساختار معنا، زبان و حقیقت مربوط میشود. او در کتاب «گراماتولوژی4» خود در نقد متافیزیک سنتی غرب، غیاب را به عنوان جزئی اساسی در فرآیند شکلگیری معنا مطرح میکند. مواجهه با مفهوم «غیاب» در تاروپود اندیشه و فهم زندگی آمیخته است. هر حضور و وجودی، به معنای ضمنی یک غیاب است و از همین روست که فلسفه غیاب، به ویژه از میانه قرن گذشته بدین سو دستمایه اندیشهورزی در بسیاری از متون فلسفی و هنری شده است. اینکه چگونه ما به واسطه غیاب، پی به حضور عناصر و اشیاء و چیزها میبریم و اصولا چگونه است که همواره معنای حضور باید به محتوای غیاب اجازهی نگریسته شدن به مثابه امری موجود بدهد؟(1399،63،حسنپور)
برای پاسخ به این سوال به بررسی بیشتر مفهوم غیاب و همچنین اهمیت حضور نشانهها در درک مفهوم تفاوت «دیفرانس» میپردازیم.
دریدا تأکید دارد که معنا همواره وابسته به چیزی است که غایب است. هیچ پدیدهای بهتنهایی معنای کاملی ندارد؛ بلکه معنا، از پیوند میان آنچه هست و آنچه نیست، پدید میآید. هیچ تجربهای شامل حضور خالص نیست، بلکه زنجیرهای از نشانههای قابل تمایز است (Wike, 2000, 2). این ایده، در نمایشگاه «غیاب» به شکلی ملموس و هنری بازتاب یافته بود؛ هر اثر، نوعی حضور و غیاب را به تصویر میکشید: غیاب طبیعت، غیاب انسان، غیاب خاطرات، و حتی غیاب زمان. در این نقد آثار بر اساس سه نوع غیاب فیزیکی5، غیاب معنایی6 و غیاب عاطفی7 بررسی میشوند. از نظر او متن هنری زاییدهی دیفرانس است، و متن همیشه به تعویق میافتد. دیفرانس، برخلاف تفاوت که همواره سازندهی تفکر متافیزیک بوده در رویکرد سنتی سرکوب شدهاست. دریدا این واژه را برای تضعیف کلاممحوری ساخت تا قابلیتی را در زبان نوشتاری نشان دهد. قابلیتی که زبان گفتاری فاقد بازتاباندن آن است. آنچه که دریدا ارائه میدهد، در مفهوم نشانه است که عدم تجانس دالها را جستوجو میکند. او معتقد است چیزی که اندیشه را ممکن میسازد پرسش در خصوص هستی نیست، بلکه تفاوت لغو شدهای از دیگری است. ساختار نشانه به وسیله ردپا یا دیگری تعیین شده که همیشه غایب است. بنابراین میتوان گفت که به یک حضور ثابت اشاره میکند، و ردپای دریدا نشانهی غیاب یک حضور است. به عبارتی همه چیز نزد دریدا، غیاب یک حضور بود که هرگز نبود و با ردپا نشاندار شده بود. ردپا در رویکرد واساز یک روگرفت دروغین از حضور است، که به طور متعین مکانی برای آن نمیتوان شناخت. بنابراین دریدا با رویکرد دیفرانس و ردپا مفهوم حضور را به چالش میکشد (1393،45،رضوانی). ما هرگز نمیتوانیم حضور یک نیت اولیه را یادآوری کنیم، زیرا هرگز هیچ حضور اولیهای وجود نداشته است که با آن آغاز کنیم. ردهای غیاب هر نوع حضور را مشخص میکند. همواره گذشتهای که دیگر حاضر نیست و آیندهای که هنوز نیامده است هر نوع حضور را مشخص میکند. و فقط بنا بر همین ردهاست که میتوانیم «حضور» را تجربه کنیم (فلسفه دریدا، 1400،ص85).این غیرممکن است که چیزی را با هر آنچه که نیست، ترسیم نماییم؛ آن چیز یا حاضر است یا غایب، و اگر آن چیز ظاهر شده است، به طور حتم در یک شکل معین و معلوم وجود دارد.( میتوانیم به وضوح ببینیم) شیوهای را که در آن جلوههای بصری از طریق تقلید و واگویههای تجسمی، تاکید بر «حضوری» پررنگ را برساخته، و به نوبهی خود بر قطعی بودن حضور اشارت دارند(Pinney, 2011, 80).
در بسیاری از آثار هنری، ادبی و حتی زندگی روزمره، ما ممکن است مفهوم غیاب را دریدایی تجربه کنیم، زیرا این مفهوم با وجود انسان در ارتباط است برای مثال، زمانی که به یک خاطره فکر میکنیم، غیاب حضور آن لحظه (زمان و مکان گذشته) میتواند احساساتی مثل نوستالژی یا فقدان را ایجاد کند و این احساسات از طریق ردپاهای غیاب که با آنها مواجه میشویم شکل میگیرند و در هرشخص میتواند متفاوت از دیگری باشد، نمونه قابل لمس آن اثر شماره 9 متعلق به سامان فانی است به نام «پرتویی از گذشتهی دو» هنرمند بیان میکند: «آنچه که دیگر گذشته و یا گذشتهای که ما در آن غایب هستیم، ماهیت این اثر است؛ خاطراتی از خانواده (پدر و مادرم) که با نابودگیشان، اکنون حضوری پررنگ یافتهاند. در این کار، فاصلهی میان حضور و غیاب پیوندی است ضروری میان برشهای زمان تا آنچه که هست معلولی از آنچه که نیست باشد.» دراین اثر ردپای دریدا تصاویر ثبت شده از خانوادهی ازدست رفته هستند، بنابراین غیاب دریدا میتواند احساساتی مانند دلتنگی، تنهایی، یا حتی سردرگمی را ایجاد کند، اما این احساسات جنبهای ثانویه دارند. به عبارتی در ابسنس ثانویه، غیاب یک مفهوم، در بطن حضور عناصر دیگری در درون متن خود را عرضه کرده و ارجاعش به عنصر غایب، توسط هر آن چیزی است که درون قاب حاضرِاست(1399،68،حسنپور).
در نتیجه، غیاب در اصل یک مفهوم نظری است، اما در هنر، زندگی و تجربههای انسانی، میتواند بهعنوان یک احساس عمیق نیز درک شود. نمایشگاه “غیاب: تاملاتی دربارهی نابودگی” تلاش میکند تا این مفهوم را از سطح زبان به سطح تصویر، صدا و چیدمان ببرد. هر یک از آثار این نمایشگاه، به شیوهای خاص، شکلی از غیاب را بازنمایی میکنند؛ خواه از طریق حذف عناصر بصری، خواه با ایجاد عدم حضور و تعلیق در فضا. بدین ترتیب اما، تأکید بر مفهوم حضور در آثار هنری براساس فلسفهی متافیزیکی که دریدا به خوبی از آن پرده ِ برداشته، مفهوم ابسنس را به عنوان رویکردی فلسفی در آثار هنری متأخر در قرن گذشته در مرکز توجه هنرمندان مفهومی جای داده است. برای حضور، نیاز به ظرفیتهای غیاب است. نیروی این طرح ارتباطی (که میان غیاب و حضور برقرار است) منتج به شکلگیری مفهومی جدید از غیاب شدهاست. بدین شکل که غیاب، صرفا به واسطهی حضور و دلالتهای آن است که وجود دارد. غیاب درست به همانگونهای که به مثابه انگار حضور خوانده میشود، مشتقی از آن نیز هست (Fuery,1995,1).
امروزه هنرمندان از ابسنس به عنوان مفهومی که اثر هنری را بدل به قطعه شعری میسازد و توسط بیننده و براساس جهان بینی او فهمیده میشود، بهره میبرند. به قول آرتور دانتو8 هنر امروز با قابلیتهای عنصر غیاب، استعارهای متجلی شده است (Horvath,2012,175). از طرفی دیگر ارائه مفهوم ابسنس در آثار هنری مرتبط با عوامل پیشینی در افکار و انگارههای هنرمند است که آن نیز برگرفته از رخدادها و وقایع زندگی است. ابسنس میتواند به نوعی نیروی سرکوبگر دلالت داشته باشد. نیرویی که به واسطه ایدئولوژی، نظام سلطه قدرتهای حاکم، جبر رسانهای وغیره در بستر اثر ظاهر میشود (1399،66،حسنپور). در ادامه به بررسی چند نمونه از آثار نمایشگاه بر اساس دریافتی که از مفهوم غیاب و دیفرانس به دست آوردیم میپردازیم.
آثار نمایشگاه
چیدمان شماره ۱: «زمان گیرافتاده» اثر علی وزیری
این اثر، در ابتدای مسیر نمایشگاه قرار دارد و تلاش میکند مخاطب را با ایدهی زمان و تأثیر آن بر درک ما از حضور و غیاب آشنا کند. دو صندلی بتنی روبهروی هم، بر روی سازهای از میلگردها قرار دارند که حسی از معلق بودن بین زمان و مکان را به مخاطب القا میکنند. چنین سازهای با استفاده از موادی که هیچ ردی از لطافت در آنها دیده نمیشود، بر مفهوم غیاب تاکید بیشتری میکند. دو شخصی که بر روی صندلیها به گفتوگو مشغول بودند و در حال حاضر فقط از طریق نشانهها حضورشان احساس میشود؛ این نشانهها شامل فضای تاریک، نور لطیفی که سایهی آنها را برروی زمین گسترده است، و میلگردهایی است که با چیدمان خاص حود در زیر صندلیها، بر مجازی بودن این حس حضور تاکید میکنند و در نهایت سختی بتنها نیز یادآور غیاب طاقتفرسای آن دو نفر است و لحظهی کنارهم بودنشان را تداعی میکند.
چیدمان شماره ۲: «بنیاد بن: ریشه، یاد: خاطره» اثر ستاره سنجری
در ابتدا، مخاطب از فضای باز کارخانه وارد سولهای بزرگ میشود که پردههای حریری از سقف آویزان است. بر روی این پردهها تصاویری از درختان چاپ شدهاند. این چیدمان مخاطب را در فضایی میان واقعیت و خیال قرار میدهد. نور زردی از پشت پردهها تابیده شده و حس لایهلایه بودن درختان را تقویت میکند. صدای پخششده درفضا حس طبیعت را زندهتر جلوه میدهد. اما این حضور، تنها یک توهم است که بر غیاب تاکید دارد چرا که ریشههای درختان غایبند و خود درختان نیز واقعی نیستند. در این اثر، با دو نوع غیاب فیزیکی و معنایی روبهرو هستیم؛ غیاب فیزیکی درختان که خود را در فرم مجازی و از پشت پردهها نشان میدهند، همچنین چون درختان واقعی نیستند نوعی غیاب معنایی هم در اینجا رخ میدهد، و این مسئله باعث ایجاد شکاف میان معنای طبیعی و معنای مصنوعی درختان میشود. »میبینید، دراینجا وجود داشته است، اما دیگر نمیتوان آن را دید. صفات اشاره نمایانگر هویت نامرئی قابل رؤیت است. این، همان تعریف یک مکان میشود« (Habib,2018,175).
چیدمان شماره ۳: «هستن» اثر صابر ابر
این چیدمان در فضایی تاریک قرار دارد و در بالای دیواری آهنی، جملهای با نور نارنجی روشن دیده میشود: «آنگاه در یاد میمانم که بودم، شاید به نشانهای». روبهروی دیوار، چالهای مستطیلی شبیه قبر حفر شده و پرندهای کوچک در زیر نور، کنار چاله قرار دارد، صدای پرندگان نیز در فضا پخش میشود. این اثر بر رابطهی میان حضور و غیاب در زندگی و مرگ تأکید دارد و نشان میدهد که غیاب میتواند از طریق پیوند ردها ونشانهها، بر حضور تاکید کند. غیاب شخص پس از مرگ که با چالهی قبر نشان داده شده و حضور او که با نشانهای (حضور فیزیکی پرنده و صدای پرندگان) بر آن اشاره شده است به نوعی غیاب فیزیکی و عاطفی اشاره میکند؛ به وضوح غیاب فیزیکی انسان در قالب چالهای که به عنوان قبر طراحی شده نمایان است. اما نکتهی اصلی در این اثر حضور پرنده و صداهاست که ارتباط با مفهوم غیاب عاطفی دارد.
چیدمان شماره ۴: «آنسوی حضور» اثر شادی قدیریان
سنگ سفید بزرگی که مسیر ورودی را مسدود کرده اولین مواجههی مخاطب با این اثر است. عبور از این مانع، ذهن مخاطب را پر از سؤال میکند و او را به تامل وامیدارد. درون فضا محیطی خالی و تاریک دیده میشود که تنها یک منبع نور سنگ کوچکی را روشن میکند؛ این تضاد میان حضور و غیاب، حسی از سردرگمی و ناکامی را به مخاطب منتقل میکند گویی که حتی پس از عبور از موانع، غیاب همچنان پابرجا میماند. یکی از مواردی که بر ادامهی این غیاب تاکید میکند جنس مشترک سنگ درون فضا با مانع درب ورودی است. دو نوع غیاب در این چیدمان احساس میشود؛ غیاب عاطفی که ابتدا با سنگی بزرگ به عنوان مانعی در ورودی فضا آغاز میشود و سپس به یک فضای تاریک و خالی میرسد، و همچنین فضای تاریک و خلوت، بدون هیچ حضور واقعی، بر غیاب معنایی تاکید میکند.
چیدمان شماره ۹: «پرتویی از گذشتهی دور» اثر سامان فانی
برروی صفحهای مشابه پرده کرکرهای که از کنار هم قرارگیری لولههایی سفید تشکیل شده، ویدیویی قدیمی از یک خانواده پخش میشود. فضای باز اطراف و عمق میدان پشت پرده، که باعث ادامه یافتن بخشهایی از ویدیو بر روی زمین میشوند حسی از بیپایانی آدمها و خاطراتشان را القا میکند. علاوه بر جذابیت بصری بستر پخش ویدیو که به شکل فضای مثبت و منفی طراحی شدهاست، حسی از یادآوری و خاطرات غیرقابل تکرار به مخاطب هجوم میآورد. ویدیو به عنوان یک یادآوری از گذشته، به تنهایی در معنای غیاب حضور دارد. همچنین این ویدیو نشاندهنده افرادی است که دیگر حاضر نیستند(غایب هستند)، پس غیاب عاطفی در این اثر به وضوح دیده میشود. برای مخاطب حس یادآوری گذشته و خاطرات فراموششده از طریق تصویر، احساس فقدان و غیاب کسانی که زمانی در آن زندگی حضور داشتند را به وجود میآورد.
چیدمان شماره ۱۲: «حضور غیاب» اثر ماهور زهرایی
این اثر در بخشی از فضای باز کارخانه قرار دارد و مخاطب ابتدا از سراشیبی به سمت ورودی اثر میرود، وارد فضایی با دیوارهای بتنی که لبه آنها با میلگردهای متراکم پرشده است میشود. سه منبع نور توجه مخاطب را جلب میکند؛ ابتدا دو مکعب مستطیل بزرگ مشابه تابوت هستند که در میان گودالی وسط فضا جای گرفتهاند و نور سفید از درون آنها ساطع میشود، منبع نور دیگر کنج سمت راست فضا قرار دارد که توجه مخاطب را کمتر جلب میکند و برروی تل خاکی که کنج دیوار است میتابد. اولین حسی که مخاطب با وارد شدن به فضا تجربه میکند، تابوتهای نورانی هستند که او را به تماشا دعوت میکنند. فضای بی انتهای درون تابوتها حسی ازگیجی و بدفهمی ایجاد میکند؛ اینکه تا کجا حس غیاب شخص از دست رفته یا حتی خاطرهای متعلق به او ادامه دارد. آمد و شدی که از حس حضور و غیاب در دیدن این اثر تجربه میشود بر غیاب دریدایی تاکید میکند. در این اثر غیاب فیزیکی، با تابوتهای نورانی و فضای بستهای که در آن قرار دارد نمایان میشود. این تابوتها به تنهایی نمادی از غیاب فیزیکی هستند. اما از جنبهی غیاب معنایی تابوتها نشانگر حضور همیشگی مرگ و غیاب هستند که از لحاظ معنایی و سمبلیک انسان را همراهی میکنند، حتی اگر به شکل فیزیکی ناپدید شوند.
چیدمان شماره ۱۳: «The Observatory of the Yellow Full Moon» اثر یاسمن اصغریزاده
یک اثر هنری به چه شکلی میتواند ترکیبی از احساسات مختلف را در مخاطب ایجاد کند و حتی با تجربهی حس ترس در مخاطب، اشتیاق به دیدن ادامهی اثر در او کم نشود؟ در این چیدمان فضای تودرتو با نورها و صداهای متغیر، مخاطب را به دنیایی از حسهای متضاد میکشاند. صدای بخشهای مختلف، لایهلایه بر هم مینشینند و حس حضور و غیاب را به شکلی همزمان القا میکنند. این اثر مخاطب را با ترسهای فراموش شدهاش روبهرو میکند. نور، رنگ، صدا و فضا به بهترین شکل برای بیان مفهوم غیاب معنایی در کنارهم قرار دارند، یعنی هر کدام از این عناصر در کنار هم معنای “غیاب” را به وجود میآوردند و مخاطب را به نوعی تجربهای متفاوت از غیاب میبرند. به علاوه اثر به نوعی غیاب عاطفی را منتقل میکند زیرا تجربهی فردی و تغییرات احساسی از طریق صدا و نور باعث میشوند که مخاطب جای خالی چیزی را درون خود احساس کند. در این چیدمان، مخاطب به دنبال اثر نمیرود، بلکه اثر با صدا و نور، او را به درون خود میکشد. صدای هربخش از چیدمان مخاطب را به شکلی درگیر میکند که صدای بخش قبلی در پس ذهنش دفن شود و صدای بخش بعدی برروی لایه قبلی بنشیند. مواد و متریالهای غیرقابل انتظار در اثر دیده میشوند که به بیان احساس چیزی که انسان رها کرده بسیار کمک میکند مانند پردهای توری و نازک درکنار اتاقکی که حس خفگی و گیرافتادن را القا میکند و در داخلش از نور آبی و بخشی از یک اسکلت سرحیوان استفاده شدهاست. کنارهم قرارگیری این عناصر پارادوکسی ایجاد میکند و در نهایت برای مخاطب یادآور ترسهایی است که از آنها فرار میکند. هنرمند با کنارهم قرار دادن نشانهها به شکلی زنجیروار مخاطب را با غیاب این ترسها مواجه میکند.
چیدمان شماره ۱۸: «پوئریلیا؛ آغازیدن در غیاب» اثر حمیدرضا کرمی
این اثر تفاوتی بارز با بقیه آثار دارد و آن عنصر نور است که در همهی فضای سوله پخش شدهاست. چیدمانی از تابلوهای کوچک رنگی کنار هم و عروسکی آشنا که به شکلی پراکنده در همهجای اثر دیده میشود. کودکی از دست رفته موضوعی است که به نظر میرسد همه از آن آگاهیم اما آیا واقعا غیاب آن را احساس کردهایم؟! غیابی که حتی فضای روشن و رنگهای شاد آن را بیان میکنند. در این اثر، مواجهه با ردهایی از کودکی؛ همچون چهرهای آشنا از یک عروسک و کنارهم قرارگیری انبوهی از رنگهای شاد، در مخاطب احساس غیاب عاطفی را برمیانگیزد.
به طور کلی، در تمام این آثار، ترکیبهای مختلف از غیاب فیزیکی، معنایی و عاطفی وجود دارند که هرکدام بسته به نوع اثر و رویکرد هنرمند، به طور متفاوتی خود را نشان میدهند. غیاب در هر یک از این آثار نه تنها به یک نبود فیزیکی اشاره دارد، بلکه به نوعی احساسات، خاطرات و معناهای نهفتهای را که با انسانها و طبیعت، زمان و مکان مرتبط است، میآفریند. بارزترین عنصر بصری مشترک در آثار، «نور» است. بازی با تاریکی و روشنایی و حتی نوری که کل فضا را در بر گرفته باشد مانند اثر حمیدرضا کرمی، به نظر مناسبترین ابزار برای بیان مفهوم غیاب است. و حتی شاید بتوان عنصر نور را به تنهایی غیابی فیزیکی در نظر گرفت که در این زنجیرهی پرتکرار نشانهها قرار دارد. برخی موارد برای بهبود کیفیت نمایشگاه قابل اشاره هستند: در معرفی نمایشگاه و مفهومی که برپایهی آن شکل گرفته، به مخاطب عام توجه چندانی نشده و این نکته قابل توجه است، زیرا مفهوم غیاب تجربهای فردی و جمعی برای همهی اقشار است و توضیح آن به زبان ساده در بروشور، میتواند به درک بهتر ایدهی نمایشگاه کمک کند. تعداد بالای آثار تا حدودی موجب خستگی مخاطب میشود و این احتمال که آثار انتهای نمایشگاه را با صبرو اشتیاق اولیه ببیند بسیار کاهش مییابد. آخرین نکتهای که میتوان به آن اشاره کرد، چیدمان آثار است. این چیدمان به طور تدریجی مخاطب را با مفهوم غیاب مواجه میکند، اما در حالی که مخاطب هنوز در اوج تجربهی این مفهوم قرار دارد، نمایشگاه پایان مییابد. به نظر میرسد که اگر آثار به گونهای چینش میشدند که مخاطب در انتهای نمایشگاه به آرامی از این تجربه فاصله بگیرد، تاثیرگذارتر میبود. این امر بهطور مستقیم به نحوهی چیدمان آثار و تعامل آنها با فضای نمایشگاه بستگی دارد.
رابطه آثار نمایشگاه با یکدیگر از دیدگاه دیفرانس
در نمایشگاه «غیاب: تأملاتی دربارهی نابودگی»، مفهوم دیفرانس دریدایی به وضوح در ارتباط میان آثار مختلف و تجربهی کلی مخاطب دیده میشود. هر اثر، خود به تنهایی ناقص است و معناهای آن در رابطه با آثار دیگر، فضا، و تجربهی مخاطب تکمیل میشود. اینجا به سه محور اصلی برای تقویت تحلیل اشاره میشود:
1-ارتباط آثار از طریق غیاب مشترک: هر اثر در نمایشگاه، به نوعی به یک غیاب خاص اشاره دارد (غیاب فیزیکی، معنایی و عاطفی). اما این غیابها در تقابل یا تکمیل یکدیگر معنا پیدا میکنند؛ برای مثال «هستن» و «حضور غیاب»، هر دو بر موضوع مرگ اشاره کردهاند، اما اولی با حضور فیزیکی نشانهها بر غیاب فیزیکی و عاطفی تاکید دارد و دیگر
2-ساختار شکافهای معنایی در تجربهی مخاطب: دریدا معتقد است که معنا از شکافها و غیابها شکل میگیرد. این نمایشگاه، از نظر فضاسازی و چیدمان آثار، شکافهایی را برای مخاطب ایجاد میکند که او مجبور به پر کردن آنها با تخیل، خاطره یا احساس خود میشود؛ برای مثال در اثر «The Observatory of the Yellow Full Moon» با صداسازی لایهلایه و نورهای متغیر، حس تعویق و عدم حضور کامل معنا را در لحظه ایجاد میکند. اینجا مخاطب به شکاف میان صداها و نورها توجه میکند و معنا را نه در یکی از این عناصر، بلکه در روابط بین آنها مییابد.
3-تعویق معنا در حرکت میان آثار: یکی از اصلیترین ویژگیهای نمایشگاه، تجربهی تدریجی و پیوستهی آثار است. مخاطب هیچگاه در یک لحظه یا با دیدن یک اثر به معنای کامل نمیرسد؛ اثر «پرتویی از گذشتهی دور» به حس غیاب خاطرات خانوادگی و زمان از دسترفته میپردازد، اما این معنا زمانی تقویت میشود که مخاطب به سراغ «پوئریلیا؛ آغازیدن در غیاب» میرود و حس غیاب کودکی تجربه میکند. این تعویق معنا، دریدایی است. همینطور «زمان گیرافتاده» معنا را از زمان حال تعویق میدهد و آن را به خاطرات یا آیندهی نامعلوم منتقل میکند. مخاطب با حرکت به سمت آثار دیگر، معنای تازهای از غیاب زمان را کشف میکند.
این نمایشگاه به گونهای طراحی شدهاست که تجربهی مخاطب دقیقا دریدایی باشد: غیاب حضور کامل: مخاطب هیچگاه معنای نهایی را در یک اثر یا لحظهی خاص نمییابد. معنا همواره در حال تعویق و در رابطه با دیگر آثار شکل میگیرد. فعال شدن تخیل: شکافهای معنایی میان آثار، تخیل مخاطب را فعال میکند. او مجبور است میان خاطرات، احساسات و مفاهیم آثار پیوند ایجاد کند تا به معنای کلی برسد. تجربهی چندگانه: دیفرانس تاکید میکند که هیچ معنایی ثابت نیست و تجربهی هر مخاطب، بر اساس ارتباطات و تفسیرهای او متفاوت خواهد بود. نمایشگاه «غیاب» نیز همین رویکرد را دارد، زیرا معنا از ترکیب میان آثار، فضا و درک شخصی هر فرد ساخته میشود. نمایشگاهی مانند «غیاب» با استفاده از هنر، فلسفه را از یک رشتهی انتزاعی به تجربهای ملموس، احساسی و شخصی تبدیل میکند. این نوع نمایشگاه میتواند مخاطبان را به تامل فلسفی و پرسشگری عمیقتری نسبت به زندگی و جهان وادارد و پلی میان هنر، فلسفه و تجربهی روزمرهی انسانی بسازد. درنتیجه، فلسفه از حالت نظری محض خارج شده و به بخشی از تجربهی زیستهی مخاطب تبدیل میشود.
نتیجهگیری
نمایشگاه «غیاب»، با ترکیب هنرهای چندرسانهای و مفاهیم فلسفی، تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز را برای مخاطبان فراهم میکند. هر اثر، به شکلی منحصربهفرد، وجهی از غیاب را نشان میدهد و بیان میکند که غیاب نه فقط یک فقدان، بلکه نوعی حضور متاخر است همانطور که دریدا میگوید، چیزی که حذف شده، همواره اثری از خود باقی میگذارد. در این نمایشگاه آنچه دیده نمیشود، شنیده نمیشود یا لمس نمیشود به همان اندازه آنچه بهطور مستقیم ارائه میشود مهم است و مخاطب را با جنبههای ناپیدای زندگی روبهرو میکند. این نمایشگاه، نهتنها تجربهای هنری، بلکه سفری فلسفی به درون مفاهیم حضور و غیاب است؛ سفری که مخاطب را به بازاندیشی دربارهی خاطرات، زمان و حتی خود زندگی وامیدارد، این نمایشگاه بستری برای گفتوگو میان فلسفه و هنر برقرار کرده است و از سوی دیگر، هنر نیز از عمق فلسفی برخوردار شده و به وسیلهای برای تفکر و تامل فلسفی مبدل میشود. در نهایت، این نمایشگاه تاکید میکند که معنا از طریق روابط و تعاملات میان عناصر مختلف شکل میگیرد، نه در انزوای هر اثر. هر چیدمان، تنها بخشی از یک کل بزرگتر است که در ارتباط با فضا، دیگر آثار، و مخاطب معنا مییابد. این تاکید بر وابستگی و ارتباط، یکی از اصول کلیدی تفکر دریداست که در طراحی و اجرای نمایشگاه به خوبی به تصویر کشیدهاست.
یادداشتها :
1-Abssence
2-Jacques derrida.
3-Differane.
4- Derrida, J. (1967). Of grammatology (G. C. Spivak, Trans.). Johns Hopkins University Press.
5-Hans Belting، یکی از نظریهپردازان برجستهی هنر و تصویر، در سال 1994 در کتابش با عنوان «Likeness and Presence: A History of the Image before the Era of Art» به مفهوم غیاب فیزیکی پرداختهاست. این مفهوم به رابطهی بین تصویر و غیاب جسم فیزیکی اشاره دارد.
6-Jean-Luc Nancy، فیلسوف فرانسوی، در سال 1993 در کتابش با عنوان «The Sense of the World» به مفهوم غیاب معنایی پرداختهاست. نانسی در این کتاب به بررسی رابطهی بین معنای جهان و غیاب میپردازد و استدلال میکند که معنای جهان نه در حضور کامل، بلکه در غیاب و شکافها شکل میگیرد.
7-Paul Ricoeur، فیلسوف فرانسوی، در سال 1984 در کتابش با عنوان «Time and Narrative» به بررسی رابطهی بین زمان، روایت و تجربهی انسانی پرداخته است. در این کتاب او به مفهوم غیاب عاطفی به عنوان بخشی از تجربهی انسانی و روایتپردازی اشاره میکند
8-Arthue Danto.
منابع:
1-حسنپور،محمد. (1399). تحلیل اجتماعی ابسنس(غیاب) در روایتهای تاریخی عکاسی. نشریه علمی باغ نظر، 17(92)، 63-74
2-دولی، مارک. (1970). فلسفه دریدا؛ مارک دولی، لیام کاوانا. ترجمه: نادر خسروی. تهران، نشرنی.
3-شیبانی رضوانی،فیروزه. (1393). مفهوم حضور و غیاب در رویکرد واسازی: خوانشی از آثار نقاشی آیدین آغداشلو. جستارهای فلسفی، شماره بیستوششم، ص37-63.
4-Fuery, P. (1995). The Theory of Absence: Subjectivity Signification and Desire. Greenwood Press, West Port, CT. united States: publication.
5-Habib,J. (2018). Wall art and the presence of absence. Review of International American Studies, 11(1). Retrieved from http://www.journals.us.edu.p1/index.php/RIAS/articie/view/6389
6-Horvath, G. (2012). The Rhetoric of Absence in Contemporary Art. In: Argumentor. Proceeding od the Second International Conference on Argumentation and Rhetoric, Partiumi Kiado. Debrecen: Oradea and Debrecen University Press.
7- Pinney, C. (2011). Photography and Anthropology. London: Reaktion Books Ltd.
8- Wike, L. (2000). Photograph and signatures: Absence, presence, and temporality in Barthes and Derrida. In: Invisible Culture: An Electronic Journal for Visual Culture (IVC),3. United States: University of Rochester.
زمستان 1403