فیلیپ باستون
ترجمه: کیمیا راهپیما[1] – محمدرضا عزیزی[2]
2- دانشجوی کارشناسی ارتباط تصویری دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب، تهران، ایران.
3- کاندیدای دکتری تخصصی پژوهش هنر دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران، ایران.
پیش از آنکه فیلسوف تلاش کند کار بر روی “پدیدارشناسی موسیقی” را آغاز کند، منصفانه است بگوییم چنین کاری مدتی است که در حال انجام بوده و موسیقیدانان و تحلیلگران این کار را انجام دادهاند، نه فیلسوفان.
منظورم به تمام تلاشهای موسیقیهای تحلیلی نیست؛ بلکه به آنهایی است که در توصیف ساختار موسیقی بهعنوان پدیدارهای شنیداری اشاره میکنند.
چنین فعالیتهای تحلیلی از زمان ظهور پوزیتیویسم [3]به دنیای دانش موسیقی مورد بررسی مجدد قرار گرفت؛ زیرا (۱) پوزیتیویسم به راحتی حمایتش نمیکند (حداقل تاکنون) و مشخص شد که هیچگونه پشتوانة دیگری هم ندارد و (۲) مشخص شد نقصهای اساسی سوژه توسط تحلیلهای غیرمسئولانه آشکار میشود.
قبل از توصیف دقیقتر این تحلیلها، میخواهم در مورد عنوان این مقاله بحث کنیم. من چنین تحلیلهایی را “پدیدارشناسی”مینامم؛ زیرا اولا: تلاش برای توصیف چیزهای درک شده دارد و چنین تلاشهایی برای پدیدارشناسی اساسی است. (برای مثال، شوپن هاور کانت را بهخاطر مجزا کردن چیز فی نفسه و پدیدارها تحسین میکرد[4]) و دوم: زیرا صرفاً این تحلیلها به پاسخهای حسی توجه نمیکند؛ بلکه با روابط درک شده سروکار دارد (کاسیرر در فصل” تحلیلهای عینی و ذهنی” میگوید. برای بازگشت به خود بطن و واقعیات نفسانی سوژههای مشخص نیازی به اطمینان راجع به این ساختار نیست[5].
محتوای این مقاله در بهار 1968 جلسه A.M.S نیوانگلند دانشگاه برندیس ارائه شد. عنوان آن در آن زمان “تجزیه و تحلیل موسیقی و پدیدارشناسی“ بود. تغییر عنوان مربوط به مشارکت و حضور من در رابطه با خیلی نکات و بالا رفتن دانشم در حیطة پدیدارشناسی میشود.
[1] . kimiarahpayma@yahoo.com
[2]. Maazizi4321@gmail.com