علی اشرفی[1]
دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهش هنر، دانشگاه آزاد واحد تهران شمال، تهران، ایران.
چکیده
ماتریالیسم تاریخی برای مارکس که رؤیای پیشبینی علمی تاریخ بشری را داشت، بیشک مکانیزمی ایدهآل بود؛ از نظر مارکس تمامی پدیدههای اجتماعی بهعنوان روبنا تحتتأثیر زیربنایی به نام اقتصاد هستند. روبنای جامعه را در حوزههای مختلف، ثبات یا تزلزل اقتصاد تعیین میکند و کنشها و واکنشهای اجتماعی را شکل میدهد. بازتولید هنر قرن بیستم گسست محتوایی و فرماتیک از هنرهای پیشین است، هنر قرن بیستم حجم غیرقابلدرکی از رادیکالیسم را به دوش میکشد که با تمام ادوار تاریخ متفاوت است؛ اینگونه گسست فقط یک تغییر سبکی صرف نیست؛ مفهومی جدید پدیدآمده، علت این تغییرات گسترده، تغییر در ایدئولوژی زیبایی و زیباییشناسی است؛ رنگباختگی مفهوم پیشین هنر و زیبایی، در آثار هنریقرنبیستم مشهود است. هدف از این نوشتار بررسی تأثیر این تئوری بر رادیکالیسم هنر مدرن بود و بررسیها نشان داد باتوجه به تغییرات عظیم ساختاری در اقتصاد که به پیشرفتهای تکنولوژی، تغییر شیوة اجرای هنری، پرداختهای مکانیکی به هنر، توسط مخاطب و هنرمند و… میانجامد، تغییر بسیاری را در تفکر ایدئولوژی زیبایی به وجود میآورد و در پی آن رادیکالیسم ظهور میکند؛ این حجم از رادیکالیسم که به علت فاصله گرفتن از مفهوم ایدهآلیسمی زیبایی صورت گرفته است، علتی از جنس اقتصاد دارد که مستقیم و غیرمستقیم بر هنر اثر میگذارد.
کلیدواژه: ماتریالیسم تاریخی، رادیکالیسم، هنر قرن بیستم، کارل مارکس، زیباییشناسی، جامعهشناسی هنر.
[1] . aaaliashrafiii@gmail.com